اتوبوس ساعت 30/10 صبح از مشهد به طرف مرز دوغارون حرکت کرد. بعد از توقفهای زیاد در مسیر راه، توقفهایی که ما اصلا علت آن را نمیدانستیم، بالاخره حوالی ساعت 30/2 بعد از ظهر به مرز رسیدیم. مسافران همه برای منقش کردن پاسپورتهایشان به مهرهای خروجی و دخولی از اتوبوس پیاده شدند. بعد از پنج دقیقه پیاده روی وارد سالنی که مخصوص خروجی بود، شدیم. در این سالن چیزی که ما را خوشحال کرد، خلوت بودن صفوف بود، دو صف بسیار کوتاه برای خروجی گرفتن تشکیل شده بود، یکی مخصوص خانوادهها و دیگری مخصوص مجردین. هر کدام از این صفها حدود 10 الی 15 نفر را در خود جای داده بود.
بعد از قرار گرفتن در صف مربوطه و خارج شدن از جو اولیهی ورود به سالن، نگاهی به قسمت دیگر سالن انداختم که ایکاش نمیانداختم، نگاهی که به دنبال آن تمام وجودم را غم و غصه گرفت و تمام شادیهایی که از خلوت بودن صف خروجی و اینکه به زودی وارد کشورم میشوم، نصیبم شده بود، به یکباره بازپس گرفته شد. شما فکر میکنید آن قسمت سالن چه دیدم؟ صفهای بسیار طولانی و انبوه جمعیت که همه برای گرفتن مهر دخولی ایران انتظار میکشیدند.
به راستی جمعیتی که این طرف سالن خواهان مهر خروج از ایران بودند با جمعیتی که آن طرف سالن خواهان مهر دخول به ایران بودند، اصلا قابل مقایسه نبود. یک لحظه به فکر فرو رفتم که چرا حالا که ما دولت داریم و حدود چهار سال از سقوط طالبان و تشکیل دولت ملی میگذرد و این همه کمکهای جهانی متوجه کشور ماست، روند مهاجرت مردم ما به خارج به خصوص ایران نه تنها کاهش نیافته بلکه روز به روز افزایش مییابد؟ شاید علت عمده و اصلی مسأله بیکاری و فقر در افغانستان باشد که مردم را مجبور به مهاجرت بیرویه نموده است.
آری؛ بیکاری و فقر تنها دلیلی است که میتواند این روند از مهاجرت را توجیه کند اما نمیتواند توجیهگر بسیاری از مسایل دیگر از جمله عملکرد دولت افغانستان و یا آیندهی این مهاجران در خارج باشد. واقعاً چرا در افغانستان بیکاری شدید حاکم است و درصد بالایی از کارگران نمیتوانند برای امرار معاش کاری بیابند تا مجبور به مهاجرت نشوند؟ این سؤالی است که پاسخ آن نیاز به بررسیهای بسیار عمیق و پیچیده دارد، اما در یک جمله میتوان گفت کشوری که در آن تولید در مرحله صفر قرار دارد، بیکاری یک امر طبیعی در آن به حساب میآید.
این پاسخ خود ایجادگر پرسش دیگری است که چرا در کشور تولید وجود ندارد؟ پاسخ این پرسش را باید در عدم مدیریت صحیح دولت و دولتمردان و نا امن بودن افغانستان برای سرمایهگذاری جستجو کرد. اگر در کشور امنیت اقتصادی وجود میداشت، سرمایهگذاران داخلی و خارجی اقدام به سرمایهگذاری میکردند و تولید در کشور رونق مییافت. اما متأسفانه به دلیل عدم امنیت اقتصادی و آیندهی مبهم کشور و سرنوشت سیاسی آن، سرمایهگذاران اعم از داخلی و خارجی جرأت نمیکنند سرمایههایشان را وارد افغانستان کنند. البته فقدان زیرساختهای اقتصادی از جمله جاده، آب، برق، گاز و ... را نیز باید به مسأله افزود که موجب بی میلی سرمایهگذاران به سرمایهگذاری و تولید کنندگان به تولید شده است.
خوب بگذریم، بعد از چند لحظه متوجه بیرون از سالن شدم، دیدم تعداد زیادی از هموطنان زیر نور گرم خورشید به طور بسیار منظم نشستهاند و چند سرباز ایرانی اطراف آنها پرسه میزنند، از احوال آنها جویا شدم و به این نتیجه رسیدم که آنها کسانی هستند که فاقد مدرک در ایران محسوب میشوند و بعد از معرفی خودشان به اردوگاه، به اینجا آورده شدهاند تا از مرز اخراج شوند. تعداد اینها هم اندک نبود. پرسشی که در آن لحظه برای من ایجاد شد این بود که آیا همهی اینها فاقد مدرک بودند؟ یا اینکه نه بسیاری از اینها مدرک داشتند اما به دلیل نا اطمینانی موجود در داخل افغانستان و اینکه شاید مجبور به بازگشت مجدد به ایران شوند، از تحویل مدارکشان امتناع ورزیدند تا اگر شرایط نامطلوب کشور آنها را مجبور به بازگشت مجدد به ایران کرد، بیمدرک نباشند. واقعاً نمیدانم! همهی اینها حدس و گمان است اما در خور توجه و بررسی.
هنوز افکار فوق آزارم میداد که جلوی دکه رسیدم و افسر مربوطه گذرنامهام را از من گرفت و با ضرب یک مهر بسیار زیبای خروجی مرا بدرقه نمود.
ادامه دارد